کد مطلب:28126 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

هنگامه کشتن عثمان












1262. تاریخ الطبری - به نقل از حسین بن عیسی، از پدرش -:چون روزهای تشریق[1] سپری شد، گِرداگرد خانه عثمان را گرفتند؛ ولی او از كنار گذاردن كار [ خلافت]، سر باز زد و به دنبال اطرافیان و خواصّ خود فرستاد و آنان را گرد آورد.

پس، مردی از اصحاب پیامبر خدا به نام نیار بن عیاض، كه پیری فرتوت بود، بلند شد و بانگ زد: ای عثمان!

عثمان، از بالای خانه اش متوجّه او شد. نیار، عثمان را به خدا سوگند داد و خدا را به یاد او آورْد تا از خلافت، كناره بگیرد.

در میان این گفتگو، ناگهان مردی از یاران عثمان به او تیراندازی كرد و وی را كشت و گفتند كه تیرانداز، كثیر بن صَلت كِندی بوده است.

[ معترضان] به عثمان گفتند: قاتل نیار بن عیاض را به ما تحویل بده تا [ او را] به قصاص وی بكشیم.

عثمان گفت: در این حال كه شما قصد جانم را دارید، كسی را كه به یاری ام برخاسته است، به كشتن نمی دهم.

آنان، چون چنین دیدند، به سوی درِ خانه اش هجوم آوردند و آن را آتش زدند.

مروان بن حكم با گروهی، از خانه عثمان بیرون آمدند. سعید بن عاص و مغیرة بن اَخنس بن شریق ثقفی (هم پیمان بنی زهره ) نیز با گروه هایی بیرون آمدند و جنگ سختی در گرفت.

آنچه اینان را بر جنگْ مصمّم كرد، خبرِ رسیدن نیروهای كمكی بصره به صرار[2] و نیز حركت اهالی شام [ به سوی مدینه ]بود. از این رو آنان، جلوی درِ خانه، با محاصره كنندگان به سختی جنگیدند.[3].

1263. تاریخ المدینة - به نقل از آزادشده سهل بن یسار، از پدرش، پس از سخنان عثمان و دست نگه داشتن مردم از كشتنش -:یزید یا ابو حفصه (غلام مروان ) به مردی از [ قبیله ]اسلم تیر انداخت و او را كشت.

[ محاصره كنندگان،] از عثمان، اجازه ورود [ به خانه ]خواستند و چون اجازه داد، جنازه مرد اسلمی را به داخل بردند و گفتند: گمان می كنی كه نمی جنگی، در حالی كه این همراه ما كشته شده و قاتلش مردی از همراهان توست. او را قصاص كن.

عثمان گفت: شما حق ندارید در برابر كشته خود، مردی را كه از خود دفاع كرده است، بكشید. من نیز به او فرمان كشتن نداده ام. و خودتان هم گفته اید كه اطاعتی بر گردن ندارید. به اعتقاد شما، من امام شما نیستم، در حالی كه قصاص كردن، به عهده امام است و نه كس دیگر.[4].

1264. تاریخ الطبری - به نقل از ابو حفصه یمانی[5] -:چون روز پنج شنبه فرا رسید، سنگی را از بالای بام خانه عثمان غلطاندم و مردی از قبیله اسلم را به نام نیار كشتم. محاصره كنندگان برای عثمان، پیام فرستادند كه قاتل را تحویل بده؛ امّا او گفت:من قاتل را نمی شناسم.

محاصره كنندگان، شب جمعه آتش برافروختند و چون صبح شد، نخستین كسی كه بر ما هجوم آورد، كنانة بن عَتّاب بود كه مشعل به دست، از خانه آل حزم، وارد شد و با نفت، سقف و چوب های خانه را به آتش كشید.

چون آتشْ زبانه كشید، صدای عثمان را شنیدم كه به یارانش می گوید:پس از سوختن، چیز دیگری نیست! چوب ها سوخته و درها آتش گرفته اند، هركس گوش به فرمان من دارد، به خانه خود برود كه اینان تنها مرا می خواهند....

سپس به مروان گفت: بنشین و بیرون مرو. امّا مروان، سرپیچی كرد و گفت: به خدا سوگند، تا من چیزی می شنوم [ و زنده ام ]، نه كشته می شوی و نه به تو دست می یابند.

سپس [ مروان ] به سوی مردم بیرون آمد. [ با خود ]گفتم: مولایم (مروان )، راه فراری ندارد. پس با او بیرون آمدم تا از او دفاع كنم و ما اندك بودیم. و می شنیدم كه مروان به این شعر، تمثّل می جوید:

بی گمان، آن دختر زیبا با آن گیسوی پرشكن

و دست و انگشتان ظریفش خواهد دانست [ كه من به دفاع برمی خیزم].[6].

سپس در حالی كه پایین زرهش را بالا آورده و در زیر كمربندش جا داده بود، فریاد زد: چه كسی به مبارزه می آید؟

ابن نباع بر او پرید و از پشت، ضربه ای بر گردنش زد و [ شمشیر را] نگه داشت تا مروان بر زمین افتاد و نبضش از تپش باز ایستاد.[7].

1265. مروج الذهب: مدّت محاصره عثمان در خانه اش، 49 روز بود و بیشتر از آن نیز گفته شده است. او در شب جمعه، سه روزْ مانده از ذی حجّه، كشته شد.

و گفته شده كه كِنانة بن بِشْر تِجیبی، با عمود، بر پیشانی عثمان كوفت و دیگری، سعد بن حُمران مرادی، با شمشیر بر بند گردنش زد و آن را قطع كرد.

[ نیز] گفته شده كه عمرو بن حَمِق، با تیر، نُه زخم بر او زد و در میان كسانی كه به او حمله بردند، عُمَیر بن ضابیِ بُرجُمیِ تمیمی بود كه شمشیرش را در شكم او فرو كرد.[8].

1266. تاریخ الطبری - به نقل از عبد الرحمان بن اَبزی -:من روزی را كه به خانه عثمان ریختند، دیدم. [ آنان ]از دریچه خانه عمرو بن حزم، وارد خانه عثمان شدند و زد و خوردی شد.

به خدا سوگند، فراموش نمی كنم كه سودان بن حُمران، بیرون آمد و شنیدم كه می گفت: طلحة بن عبید اللَّه كجاست؟ پسر عفّان را كشتیم.[9].









    1. دهم تا دوازدهم ذی حجّه.
    2. صَرار، ناحیه ای كه تنها یك شب تا مدینه فاصله داشت.
    3. تاریخ الطبری:382/4. نیز، ر. ك:الكامل فی التاریخ:291/2.
    4. تاریخ المدینة:1193/4.
    5. ابو حفصه یمانی، عربی بادیه نشین، بود كه مروان، او و خانواده اش را خرید و آزاد نمود. او غلام حلقه به گوش مروان و همراه همیشگی وی بود (ر. ك:تاریخ الطبری:379/4).
    6. این، تغزّلی در مطلع قصیده است و گاهی شاعران، چنین آغازی دارند، بی آن كه شخص خاصّی را منظور كنند. (م)
    7. تاریخ الطبری:379/4. گفتنی است مروان از این مهلكه می رهد و به خلافت نیز می رسد.
    8. مروج الذهب:355/2. نیز، ر. ك:تاریخ دمشق:409/39، تاریخ الطبری:393/4 و394.
    9. تاریخ الطبری:379/4.